صدقات امیر المومنین و شیعیانش و فدک مادرش زهرا ، همه دست عبد الملک بن مروان بود .
یکی از دوست هایش آمد پیش او . گفت :" آقا جان ! از عبدالملک بخواه تا صدقات جدت را برگرداند."
گفت : " ما از خدا که خالق دنیاست ، دنیا نمی خواهیم ؛ تو می گویی از عبدالملک بخواهم ؟ "
حرف او که به گوش عبد الملک رسید ، دستور داد تا فدک را به شیعیان برگردانند.
آب که می دید , گریه می کرد . پسرِ عمو عباس را که می دید ، گریه می کرد.
از خاک کربلا مُهر و تسبیح درست کرده بود . آن ها را که می دید ، گریه می کرد.
نظرات شما عزیزان: